عبدالمجید دوستی
هیچچیز و هیچکس در این جهان کامل و ایمن از نقص و کاستی نیست. خداوند از آغاز خلقت آدم و اعطای تواناییهای بیشمار به او، بازهم ذات حقیقیاش را همنوا و همسو با ضعف توصیف کرده است؛ چنانکه فرموده است: «و انسان ضعیف و کمتوان آفریده شده است.» (نساء: 82) بههمینخاطر است که بهطور مسلّم هر چیز و هر کس در این خاکدان گامبهگام به تکامل نسبی میرسد و از پوستهٔ جـهل و نادانی بیرون میجهد و سر از زمین کمدانشی بلند میکند. با اینکه ریشهشان در زمین هنرها و مهارتها تقویت و پرورده میشود، اما تا اعماق فرونمیرود و ریشهدوانی نمیکند. پس در پرتو تعاون با همدیگر و مساعدت دوطرفه اندیشهها هم بالوپر میکشند و در تلاقی با همدیگر و یکجاشدنِ پراکندهاندیشیها و روی هم انباشتهشدن برادههای ذهنی رشد میکنند و به یک تصویر واحد و کـامل و پذیرفتنی دسـت مییابند، چون نقاط پنهان و کور مسئله در کنکاش هویدا و پدیدار میگردد و ابعادش روشن میشود. با وجود سود فکرمندانهٔ هماندیشی، در گردهمایی اندیشهها و تفکرات که حاوی نتایج فوقالعاده و موفقیتآمیز است، یک مشکل و معضل نهفته است که تقلید کورکورانه نامیده میشود. بر حذر از این باش؛ زیرا تقلید کورکورانه یعنی اینکه رفتهرفته روی نظریات و گفتههای یک فرد خاص یا گروه مشخص اعتماد کامل شود و پلهپله هرچه او یا آنان گفتند، محل اعتبار و مصوبهٔ اجرا قرار بگیرد. سرانجام در گذر زمان و در بستر جامعه هرچه رخ بیند و دیده بنگرد، حاصل تقلید باشد و تجدید و نوگرایی در آن دیده نشود. مشکل آنجا عمیقتر میشود و بیشتر برجستگی مییابد که این تقلید از روی تفکر و اندیشهای برداشت شده باشد که از بیرون و خارج وارد شده و کمکم در عرصههای گوناگون جا باز کرده باشد. فراموش نشود که این تقلید کورکورانه تنها در یک بخش خاص یا در تنها متون تئوریک دیده و حس نمیشود، بلکه در هر چیز و هر کجا میتواند نفوذ کند و قلمروی شاهی را برای خودش تصاحب نماید. سخن اصلی اینجاست که نباید تنها مقلد و رهروی محض اغیار بود، بلکه به مقتضای این گوهرسخن: «الحکمة ضالة المؤمن؛ حیث وجدها فهو أحق بها؛ حکمت گوهر گمشدهٔ مؤمن است؛ هرکجا آن را یافت، او به دریافت آن مستحقتر است.» باید محتاطانه و مدققانه به بررسی نوواردها و تازهآمدها پرداخت و همان را که با اندیشهٔ دینی و عرف جـامعه تضاد ندارد و میشود پیکرهاش را تراشید و بومیسازیاش کرد، پذیرفت و در جامعه پیاده کرد و محلی از اعراب برایش قایل شد. این برخورد هوشمندانه را برداشت حکیمانه میگویند. ناگفته نماند که از یک سو نیاز شدید به همفکری و هـماندیشی است تا نظریات پخته و آزموده شود و از سوی دیگر نیاز است تا تحت تأثیر هر نظر و رأیی قرار نگرفت تا هر گفتهٔ ناپخته و نظر نیازموده اجرا و عملی نشود. دومی تقلید کورکورانه با عواقب سنگین و اولی برداشت حکیمانه با نتایج سالم است. حاصل اینها معتدلاندیشی و میانهروی ابتکار خلاقانه است. اندکی این موارد را با تفصیل و تشریح همراه میکنیم تا از کورهٔ ناپختگی بیرون و در شعاع خورشید آزمایش پخته شوند.
تقلید کورکورانه
وقتی وارد میدان تقلید میشویم، مثل این است که خودمان و عقل و خـردمان را تعطیل کردهایم و سپردهایم به دست کسی که فکر میکنیم از ما بهتر و بالاتر و اندیشندهتر است؛ درحالیکه همه یکسان از قوت تخیل و قوهٔ تصور برخوردار هستیم و با اندک تکانهای در خزانهٔ ذهن و ضمیرمان نواندیشههایی در هر بحث و مطلبی بر صفحهٔ سفید اندیشه و خرمنگاه تصورمان پدیدار میگردد و انباشته میشود. اما آنانی که دل به تقلید سپردهاند، یا سطحینگرند و به اعماق مباحث فرونمیروند و از ریشه مسئله را بررسی و کنکاش نمیکنند یا حوصله ندارند و سرشان را که درد نمیکند با دستمال نمیبندند. هیچیک از این بهانههـا باعث و دلیل نمیشود که آدمی از بار مسئولیت خردگرایانهاش شانه خالی کند و در فراسوی بیخیالی چهارزانو بنشیند و تماشاگر محض و بیاختیار حوادثی باشد که میتوانست در آنها نقش ایفا کند و مؤثر واقع شود.
برداشت حکیمانه
اما راه میانه در میدان تقلید و خوداندیشی فردی، برداشت حکمیانه است. بهجای سرسپردن به تقلید و عدم دخالت کلی یا تنهااندیشی و فردگرایی، تن به برداشت حکیمانه بدهیم. منظور این است که تمام پیشنهادها و نظرات را پیرامون مسئلهای گردآوری کنیم و از تمام صاحبنظران و آگاهان امر و دانایان امور نظرسنجی و مشورتگیری کنیم و داشته و دانستهٔ خویش را هم ضمیمهٔ مجموع و ماحصل پیشنهادها نماییم و در آخر رأی نهایی و گزینهٔ بهتر را تصویب و اجرا کنیم. اینگونه است که از دام سطحینگری و پـریشاناندیشی رهایی مییابیم و در تفرجگاه معنای جدید و مفاهیم عالی وارد میشویم و از لذت سیروسیاحت جـانانه و دلپــذیر بـــرخوردار میشویم.
ابتکار خلاقانه
نتیجهٔ این عملکرد آزادانه و رویکرد اندیشمندانه دستیازیدن به ابتکار خلاقانه است. تجمیع افکار و کنکاش و غربالگری آنها در نهایت دانههای آرای خالص و نافع را در دامان همگان قرار میدهد و بذر سالم و حاصلخیز را در سرزمین تصمیمگیریها میپاشد و در اندکمدت با آبیاری مداوم جوانه میزند.
ابتکار خلاقانه بنمایهٔ رشد و ترقی و پایهٔ مستحکم بنای جامعهٔ مدرن و متمدن با صبغهٔ فرهنگی و عرفی است؛ زیرا خلاقیت زمانی ارزش دارد و معیار ارزشداوری قـرار میگیرد که بتواند میان دو گزینهٔ فرهنگ ثابت جامعه و تحولات عصر مدرن جمع کند و از تلفیق آنها به یک نتیجهٔ خلاقانه و مبتکرانه دست یازد و تحویل دولت و ملت بدهد.
فرجام سخن
در بحث شهرسازی و رونقبخشیدن به نحوهٔ ساماندهیِ آبادانی شهرها و کشورها، همین معیار و سنجه وجود دارد و در ترازوی آنـــها کــارکردها را سبکوسنگین میکند. اگر به ظاهر هر کشور و سرزمینی نگاه کنیم، به وضوح درخواهیم یافت که ظاهر و شکل آبادانی هر شهر از طرز تعامل و کنش مردم آن ملت و همسو با فرهنگ و عرف جامعهٔ مذکور نشئت میگیرد و در بطن جامعه متبلور میشود. در تصادم با امکانات عصر تکنالوژی و وفور تسهیلات در زمینههای گوناگون، گاهی رنگوروی جامعه دستخوش تغییرات ملموس و بنیادی میشود، اما بازهم باید با چنگ و دندان از فرهنگ و عرف جامعهٔ خویش دفاع کرد و تعاملگرایانه و متحدانه جلو رفت. اما در کل نباید اجازه داد که رخ و نمای جامعه به سمتوسویی برود که از فرهنگ اجتماعی دور شود و آلهٔ دست فرهنگ اغیار قرار گرفت.
افغانستان یک کشور اسلامی با عرف و عادت و فرهنگ مشخص و دیرینه است که به اندازه عمر دراز خود در تاریخ از آثار فرهنگی و عنعنات مردمی برخوردار و جیبش از رسومات ملی پر است. این فرهنگمداری بــاید در نحوهٔ ساختوساز شهرها و در کل بدنهٔ کشور دیده و لمس شود. هر کس که به این کشور سفر کند و به گشتوگذار بپردازد، حتـماً باید فرهنگ بهخصوص و ملی افغانها را در جامعه مشاهده کند و حظ ببرد. اینها زمانی ممکن است که به سه گزینهٔ نخستین با دقت عمل شود.