احسانالله مبارز
همان گونه که روشن است گلها نیاز به کاشتن، نوازش، توجه و آبیاری دارند؛ تا برویند و ماحولمان را زیبا و نیلگون سازند.
بلی، گلها هم مصرف و هزینه میخواهند و مهمتر اینکه اگر توجه و دقت صورت نگیرد خیلی زود تشنه میشوند و رویهمرفته با پژمردگیِ تمام میمیرند.
من آن گلی هستم که آسمانی از فرزانگی رویای من است، میخواهم دنیای زیبا و "نشاط" را به ماحول و محیط هدیه دهم؛ اما اگر در انتظار قطرهی آب بسوزم و خشک شوم میشکنم.
تردیدی نیست که تمام اشیاء و اشجار شب و روز در حال عبادت خداوند متعال هستند و بیاعتنایی و بیحرمتی در مقابل هر کدام به نحوی از انها معصیت تلقی میشود.
بلی، بهار که از راه میرسد، آسمان نفس میکشد و در نمنمِ باران شکوفه میشکُفد، زمین سبزسبز میشود، بلبلان نغمهخوانی میکنند، روز نو میشود و سال نکو.
گلها میرویند و شکوفهی لبخند باید بر لبانمان جاری باشد، زمین سبز میشود و برگهای پاییزی نباید سنگفرشِ دلهایمان باشند.
بارانباران، طراوت میبارد و نباید خاکستر غم و یأس بر شیشهی دلهایمان نشسته باشد، هر روز صبحِ نو میشود و چشمان ما نباید به عادت کهنگی گشوده شوند.
هر ازگاهی، گرمای مهربانی با طلوع خورشید میتابد و تو نباید همچنان دل به سرما سپرده باشی، بهار بیاید و تو زمستان باشی؛ بیا و وجودت را به دست مهربانی بهار بسپار؛ تا زندگی را در تو جاری کند؛ تا بهار شوی.
من آن گلی هستم که بهار طراوت و لبخند را به هر آدمی که به زمستان سرد دل سپرده است هدیه میدهم و به زیبای و نوجوانی فصل بهار میافزایم.
من آن گلی بهارآفرینم که دشتها و تپهها را مزین میسازم؛ اما بارانِ محبت ببارد تا هزاران گل بشکفند.