سخن در مورد یکی از سرایشگرانِ ورزیده شعر و ادب فارسی دری عبدالمالک عطش، جوان مستعدی که دو مدرک کارشناسی، یکی در حقوق و دیگری در تاریخ دارد و همچنان دانشجوی کارشناسی ارشد در رشته روابط بین الملل است و دوست دارد روزی سند دکترای خود را در تاریخ و یا ادبیات بگیرد. عشق و علاقه عطش به شعر به دوران کودکی اش بر میگردد، اما نخستین جرقههای شعر سرایی در وجودش، در صنف دهم مکتب هویدا گردید و نخستین مجموعهی شعری مالک عطش بنام «من کاذب ترین فصلم» درسال 1391 به چاپ رسیده است. که گفت و شنودی با این شاعر و نویسنده ورزیده کشور دارم که توجه شما دوست داران شعر و ادب را جلب میدارم.
پرسش: از دنیای شعر و شاعری بگویید چه شد که به طرف دنیای شعر رفتید؟
پاسخ: راستش خودم هم نمیدانم که چه چیزی مرا به شعر و شاعری کشاند، فقط همین قدر میدانم که از کودکی حافظ میخواندم، بعد با عطار و مولانا و سعدی... آشنا شدم.
اگر کمی دقیقتر بگویم، تقریباً سال 1384 خورشیدی بود، هنوز سالهای پایانی مکتب را سپری میکردم، نخستین جرقههای سرایش به سراغ من داشت میآمد؛ از وزن و قافیه و ردیف و این مسایل، قطعاً چیزی نمیدانستم، ولی این را میدانستم که شعر خوب را از شعر ناخوب و موزون را از بیوزن تشخیص بدهم؛ چیزهایی به نام شعر مینوشتم، ولی جرئت نمیکردم جز در حضور پدرم که استاد ادبیات من هم بود، بخوانم. در جایی که ما زندهگی میکردیم هرچند از لحاظ تاریخی یکی از گهوارههای دیرین فرهنگی-تمدنی بوده، اما در روزگاران ما از آن ارزشهای کهن، چیزی به نظر نمیرسید و تا هنوزهم با دریغ فقیر است.
در سال ۱۳٨٨ به کابل آمدم، شامل دانشکدهی حقوق شدم. دیری نپایید که به انجمن قلم افغانستان رفتم و با شاعرانِ چون: محمد افسر رهبین، خالده فروغ، گلنور بهمن، وحید وارسته، محمد اسحاق فایز، محب بارش، یاسین نگاه، یعقوب یسنا، کاوه جبران، مجیب مهرداد، وحید بکتاش و دیگران آشنا شدم و بعد از آن به صورت جدی دنبال شعر رفتم.
پرسش: آیا در مورد اولین سرودهی تان چیزی به یاد دارید؟
پاسخ: شاید هرشاعری از اولین سرودهی خود خاطرهی جالبی به ذهن داشته باشد، اما من کدام خاطرهی جالبی از آن به ذهن ندارم؛ فقط میدانم اولین سرودهام، یک غزل با محتوای اینکه عمر رفتنی است و ما فقط چند روزی در دنیا مهمان هستیم بود.
پرسش: نخستین مجموعهی شعری شما کدام بود و درکدام سال چاپ شده است؟
پاسخ: من کاذب ترین فصلم؛ نخستین مجموعهی شعری من است که در سال 1391 در کابل از آدرس انتشارات خیام به چاپ رسیده است.
پرسش: اشعار شما بیشتر روی چه موضوعاتی بیشتر تمرکز دارد؟
پاسخ: نمیشود تصمیم گرفت روی چه موضوع و مضمونی شعر نوشت، اتفاقات دور و پیش شاعر است که برایش بحث موضوع و مضمون را پیش میکشد، البته اگر شاعر در برابر واقعات و رخدادهای روزگارش صادقانه برخورد کند؛ از این چشمانداز، شعرهایم بیشتر مضمون و محتوای انسانی و اجتماعی دارند.
پرسش: در چه سبکهای شعر میسرایید؟
پاسخ: اگر کدام سبکی مثل سبکهایی که در تاریخ ادبیات آمده و قلههایش نیز مشخص است، امروز وجود میداشت، آن وقت برایتان میگفتم که در چه سبکی شعر مینویسم. امروز چیزی به نام سبک وجود ندارد و چقدر خوب است که وجود ندارد. ای کاش در گذشته هم وجود نمیداشت؛ البته ایمان دارم که آنچه از دیروز به نام سبک یاد میکنند، برداشت یک صد سال پسین است و الی از آنانیکه به عنوان قلهی این سبک و آن سبک یاد میکنند، به چنین چیزی اصلا فکر نکرده بودند. چه میدانم، شاید روزی برسد که از امروزیان نیز پدیدههای عجیب و غریب بتراشند و آن وقت زنده نباشند تا پدیدهسازان را سرجایشان بنشانند.
پرسش: در مجموع تا حال چند اثر از شما اقبال چاپ یافته است؟
پاسخ: نخستین مجموعهی شعریام به نام من کاذب ترین فصلم در بهار ۱۳۹۱ به چاپ رسیده که قالبهای غزل، مثنوی، چهارپاره، رباعی، دوبیتی، نیمایی و چند تجربهی سپید را شامل میشود. دو کتاب تحقیقی در حوزهی سیاست و حقوق به نام سیر نزولی روابط بینالملل افغانستان و نقش سازمانهای بین المللی در توسعه حقوق جنگ، دارم، یک کتاب زیر عنوان عبور از هیچ حاوی ۳۲ مقاله میباشد که نقد و نگاهیاست بر شعر شماری شاعران دههی هشتاد.
پرسش: آیا کدام مجموعهی شعری دیگر، برای چاپ کردن دارید؟
پاسخ: اگر اندکی همت به خرج دهم و نوشتههای سالهای اخیرم را جمع و جور کنم، حد اقل دوتا مجموعهی شعری میشود، دعا کنید که دست از تنبلی بردارم و شعرهایم را گردآوری کنم.
پرسش: چه تعریفی از شعر دارید؟
پاسخ: برای شعر تا همین اکنون که من و شما داریم حرف میزنیم، کدام تعریفِ مشخص ارایه نشده، در جایی خوانده بودم که کسی به نقل از کسی دیگر گفته بود: شعر یک پدیدهی تعریف ناپذیر است، همین را هم نوعی تعریف دانسته بود. منم دوست دارم خدمت شما بگویم شعر یک پدیدهی تعریف ناپذیر است.
پرسش: وضعیت شعر و ادبیات در کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ: چه بگویم؛ شما خود تماشاگر وضعیت هستید. شعر و شاعر امروزه زیاد بازار و خریدار ندارند. اما ذوق و علاقهی شماری از شاعران و مخاطبان شعر وادبیات، ستودنی است، ای کاش روزی برسد که در این سرزمین، به هنر و ارزشهای هنری ارج داده شود.
پرسش: در مورد زندهگی شخصی تان اگر معلومات دهید خرسند میشوم.
پاسخ: در حدود یک سالی میشود که با مریم مسیح که او نیز یکی از فعالان رسانهای و داستاننویس است، ازدواج کردهام و در کابل زندهگی میکنیم.
پرسش: در کدام کشورها سفر نمودهاید و به چه علت بوده است؟
پاسخ: سفرهای هنری و اشتراک در برنامههای شعرخوانی به کشورهای ایران، تاجکستان، ترکیه، هندوستان، آلمان، فرانسه، سویدن، دانمارک، ناروی، هالند، کردستان عراق و آذربایجان داشتهام.
پرسش: سرودههای کدام شاعران داخل و خارج کشور را میپسندید؟
پاسخ: شعر فارسی را زیاد خواندهام، چند سالی میشود که شعر جهان را میخوانم؛ مثلا محمود درویش، لورکا، پابلو نرودا، بورخیس، پوشکین، میخاییل لرمانتوف، نزار قبانی و دیگران را میخوانم. گذشتهگان زبان فارسی نزد همه جایگاه محفوظ و محترمی دارند؛ ما هرقدر شاهد پیشرفتهای بشری باشیم باز هم کلام رودکی و سنایی و عطار و مولوی و سعدی و حافظ...، برای مان چاشنیبخش است. از فارسیگویان امروز، شعرهای فاضل نظری، طاهره خنیا، مریم پیلور، حامد ابراهیم پور، مهتاب یغما، سعید بیابانکی....را، میخوانم. از افغانستان خود ما خوانندهی شعرهای استاد واصف باختری، محمد افسر رهبین، دکتر رازق رویین، داکتر سمیع حامد، محمد اسحاق فایز، روح الامین امینی، ابراهیم امینی، سهراب سیرت، بهرام هیمه، تمنا توانگر و دیگران هستم.
پرسش: آیا شعرهای تان را در خدمت هنرمندان قراردادهاید یا خیر؟
پاسخ: نخیر؛ چند دوست هنرمند از من خواهش کردند که شعری برایشان بنویسم تا از آن آهنگ بسازند؛ از اینکه در کار هنر مخصوصاً شعر، فرمایشها را جفای بسیار بزرگ میدانم، نتوانستم به چنین خواستی لبیک بگویم،اما این را خدمت شان گفتم که میتوانید از شعرهایم که در کتاب و صفحه فیسبوک من است استفاده کنید، لابد تا حال خوش شان نیامده است.
پرسش: در چه جشنوارههایی برگزیده شدهاید؟
پاسخ: زیاد آدم جشنوارهای نیستم، با آنهم جایزههای چون اکادمی کلک زرین، تندیس و قلم نُقرهای روز بینالمللی قلم، مقاوم دوم شعر جوان افغانستان در جشنوارهی هنری ۲۸ اسد ۱۳۹۱، تندیس جشنوارهی بینالملل آسمان بچهها که در سال ۱۳۹۳ در ایران برگزار شده بود و تندیس صدمین سالگشت استقلال افغانستان که از آدرس معاونیت اول ریاست جمهوری در نظر گرفته شد بود، نصیب شدهام.
پرسش: در اخیر برای دوست داران شعر و ادب بگویید، از اینکه شاعر هستید احساس رضایت میکنید؟
پاسخ: در کشور ما شعر و شاعری به کسی نان و آب نمیدهد. اما به شاعران و مخاطبان شعر میخواهم بگویم که سعی کنند با این مخلوق آسمانی، برخورد اخلاقمحور نمایند. حیف است که این استعداد مهم و مقدس به پوچیها آلوده شود.
اینهم آخرین غزلی که نوشتهام، خدمت شما:
تکدرخت پیرم اما دوست دارم ریشهام را
ریشهام را؛ این غرور خُفتهی اندیشهام را
چون پلنگ خستهی خوکرده با اندوه و دردم
آه اگر از من بگیرد کس سکوتِ بیشهام را!!!
چون اتاقی کهنهای جا ماندهام مابین شهری!
برده توفان حوادث سقف و شمع و شیشهام را
از جنون، از زندهگی ـ از تلخ و شیرینش...چه گویم؟
بیستون در بیستون بُردم صدای تیشهام را
نسل خونم؛ نسل خشمآگینِ باروت و تفنگم
گرگ میداند فقط مفهوم سُرخِ پیشهام را